مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدد گـرفـتـهام از لـطف بیحـد دادار برای آنکه کـنـم مـدح احـمـد مخـتـار همانکه تیرگی شب ز شام گـیـسویش همانکه روشنی خُور ز پـرتو رویش پیمبری که ز مهرش بهار گـلـشن شد شهنشهی که ز قهرش جهیم روشن شد همان که عبد خدا بود و مالک هستی همانکه نـام نکـویش برای دل مـستی محـمد آمـده تا دین حـق جـلـی گـردد محـمـد آمـده تـا یـاورش عـلـی گـردد چه گویم از عـلی و آن تـلألـو رویش زدود سایه ز احـمـد جـمال نیـکـویش پیمبر از عـلی و حـیـدر از نبی باشد اگر نکو نگری جـمـعـشان یکی باشد ز یمن مـولـد او شد نـدای جـاء الـحق برای پـیـرویش شد عـلی بـدو ملحـق پیمبری که وجـودش دلـیل خلقـت شد غباری از قـدمـش اعـتـبار جـنت شد پیمبران هـمگی از سـبوی او مسـتـند دخیل حاجـتـشان تار موی او بسـتـند اگر خلیل به آتش قدم نهاد و نسوخت ز قلب او بشنیدم ز هجر او میسوخت مسیح اگر ز دمش مُرده را توان میداد به ذکر نام مـحـمد لبـش تکـان میداد غرض که جملگی انبـیا بر او مستـند هـمه مقـدمهای بر ظهـور او هـسـتـند |